پاتوق سوره

گفت و گوهایی در حاشیه سوره اندیشه

پاتوق سوره

گفت و گوهایی در حاشیه سوره اندیشه

پاتوق سوره
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ب.ظ

2) راهی برای بودن

 مقصد پیشرفت از منظری دیگر

                                                                                                                          رسول جوهری

اشاره:

تقریباً برای همه مسلم است که مقصد پیشرفت و توسعه، فراهم آوردن زندگی بهتر، با رفاه و امکانات بیشتر است؛ البته کسانی منتقد پیشرفت کنونی هستند و معتقدند پیشرفت‌ها نتوانسته است موجبات زندگی بهتر و راحت‌تر و لذت‌بخش‌تری را فراهم کند؛ اما انان نیز مسلم انگاشته‌اند که هدف پیشرفت زندگی بهتر است. حتی کسانی که هدف قرار دادن زندگی بهتر را صحیح نمی‌دانند، در نقد تمدن غرب چنین استدلال می‌کنند که باید اهداف بلند و معنوی را غایت قرار داد و نه اهداف مادی و پست مثل زندگی لذت‌بخش‌تر، با رفاه و امکانات بیشتر؛ یعنی آنان نیز هدف پیشرفت کنونی را زندگی بهتر می‌دانند. اما به‌نظر می‌رسد در سطحی بنیادین‌تر، نمی‌توان زندگی بهتر را علت کافی و مقصد نهایی برای پیشرفت‌خواهی دانست، شاید پای غایات و مقاصدی دیگر در میان است.

 

ترقی یافتن و توسعه پیدا کردن زندگی به چه معناست و دلالت بر چه امری دارد؟ چرا ما به ‌دنبال ترقی زندگی‌مان هستیم؟ یا اساساً چرا به ‌دنبال تغییر مدام سبک زندگی‌مان هستیم؟ آیا زندگی بهتری را می‌جوییم تا لذت بیشتری از آن ببریم؟ چه نقصی در این نحوه‌ی زندگی می‌بینیم که تمایل به تغییر آن داریم؟ آیا امکانات و ابزارهای آن را ناکافی می‌دانیم و در زندگی پیشرفته‌تر تکمیل این نقص را می‌جوییم؟ آیا ما زندگی پیشرفته‌تر را می‌خواهیم چون در شکل فعلی زندگی نیازهایمان به‌خوبی تأمین نمی‌شود و امیدواریم که در زندگی پیشرفته‌تر نیازهایمان پاسخ مناسب دریافت کند؟ آیا ترقی‌خواهی همان معنای بهبودخواهی‌ را دارد؟ آیا اساساً ترقی‌خواهی غایتی پیش روی خود دارد؟

وقتی طلب ترقی داریم، یعنی چه می‌خواهیم؟ یا اینکه چه چیزی را نمی‌خواهیم؟ ترقی یافتن را در به ‌دست آوردن چه چیز و فارغ و منزه شدن از چه می‌دانیم؟ فارغ از اینکه ترقی یافتن را در چه ببینیم، مفروض عمومی این است که ترقی یافتن، معنای بهتر شدن و بهبود یافتن را به همراه دارد. آنچه ما می‌خواهیم باشیم، چیزی است بهتر از آنچه اکنون هستیم. یعنی به‌ دست آوردن چیزی است که فاقد آنیم. به این معنا ترقی پیدا کردن یعنی بهتر شدن. پس طبق تلقی عمومی، ترقی‌خواهی ناظر به استمرا همین امر در زمان طولانی‌تری است؛ پس ترقی‌خواهی یعنی بیش‌تر بهتر شدن و همواره بهتر شدن.

برای اینکه از پیشرفته بودن کس یا چیزی نسبت به سایرین سخن بگوییم، لزوماً باید آن را با فاصله‌ای جلوتر از سایرین ببینیم. حتی برای اینکه کسی به نسبت گذشته‌‌ی خود پیشرفت کرده باشد، باید با آن فاصله‌ای گرفته باشد؛ پس ما وقتی از ترقی‌یافتگی‌ کسی سخن می‌گوئیم که فاصله‌ای میان او با دیگران دیده باشیم. این فاصله هم به فاصله‌ی انسان با دیگران و هم به فاصله‌ی انسان با پدیده‌ها اشاره دارد؛ یعنی ما زمانی احساس ترقی می‌کنیم که از جای‌مان فاصله گرفته باشیم. این فاصله گرفتن از جای‌مان همزمان فاصله گرفتن از دیگران نیز هست. این فاصله، ایجاد تفاوت می‌کند و این تفاوت ما را متمایز از دیگران می‌کند و در جهانی که انسان هیچ هویت اصیلی ندارد، این تمایز، هویت‌بخش است. در جهانی که انسان حقیقتی را سراغ ندارد تا کیستی خود را به نسبت آن تعیین کند و بودن خود را با ارجاع به آن اثبات کند،‌ هویت در گرو فاصله و تمایزی است که با دیگران دارد یا برقرار می‌کند. این تفاوت و تمایز در دوره‌ی جدید امری است که باید ایجاد شود؛ یعنی اینکه به مانند حیات گذشتگان از پیش مشخص نیست. فراهم‌آوری این تمایز همان جهدی است که آدمیان در مسیر کسب هویت به ‌کار می‌بندند. از آنجایی ‌که در دوره‌ی کنونی همه چیز در اجتماع یا جامعه تعریف می‌شود و از آنجا سرچشمه می‌گیرد، هویت نیز در این میان نمی‌تواند مستثنی باشد. هویت اجتماعی مفهومی است با همین معنا. انسان در جامعه و با جامعه تعریف می‌شود. حتی بیش‌تر از این، جامعه او را تعریف می‌کند؛ چیستی او را؛ کیستی‌اش را و هویتش را. اگر چیزی را جامعه صاحب هویت نداند، رأی به نیستی او داده است. آدمیان به‌دنبال کسب هویت در پی تعریف خودشان نیز هستند. بودن یعنی همین از طرف جامعه به رسمیت شناخته شدن. گاهی معنا یافتن حیات نیز بستگی وثیقی با کسب این معنا از جامعه دارد. البته داستان تراژدیک‌‌تر نیز می‌شود؛ وقتی که هویت داشتن ربطی با مصرف کردن پیدا می‌کند.

از آن‌جایی‌که هویت تمایز افکندن میان خود و دیگران است و از آنجا که هویت امری ثابت نیست و سیال است، لازمه‌ی هویت داشتن مداوم، تمایز افکندن مدام میان خود و دیگران است. یعنی هر لحظه باید هویت را اخذ کرد؛ و مهم‌تر اینکه باید از آن مراقبت کرد. البته هرگونه فاصله‌گذاری و تمایزگذاری از سوی جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شود و مشروع نیست. این یعنی جامعه فقط در یک محدوده‌ی خاص جواز کسب هویت را می‌دهد.

هر لحظه هویت داشتن یعنی التفات به اینکه هر لحظه فاصله‌ای را بیفکنیم و هم‌چنین توجه به اینکه جامعه چه فاصله‌ای را بر می‌تابد. صاحب هویت بودن یعنی همراه بودن با جماعت. جماعتی که هم‌رنگی با آن اتفاقاً صاحب هویت شدن است. کسب هویت، مداوم است؛ چرا که هویت ثابتی وجود ندارد.

اما این هویت را چه چیزی و چگونه به آدمیان می‌بخشد؟ واضح است که آنچه هویت‌بخش و هویت‌ساز است در تحلیل نهایی عمل افراد است. منتها هر عملی برای افراد هویت مهیا نمی‌کند؛ بلکه آن‌ عملی آن‌ها را صاحب هویت می‌سازد که تمایزساز باشد. برای مثال در دهه‌ی هفتاد تقویم شمسی، سکونت در شمال شهر تهران عملی بود که برای عده‌ای تمایزبخش بود و کسانی که برای کسب هویت اقدام به چنین عملی می‌کردند، خودشان را از دیگران متمایز می‌کردند. بعد از مدتی که دیگرانی نیز به این جماعت پیوستند، آن‌ها وجه تمایز خودشان را در معرض خطر دیدند و به ویلاهای شمالی‌تر تهران مهاجرت کردند و بعد از آن نیز بسیاری از آن‌ها رهسپار کشورهای پیرامونی و در مرحله بعد راهی اروپا شدند. این افراد با این کار از هویت خودشان مراقبت می‌کردند. هویتی که علی‌رغم اینکه از دیگران اخذ می‌شد، بقائش در حفظ فاصله از همین «دیگران» بود؛ به ‌عبارتی وابسته به آن‌ها بود. هویت جدید با تمایز جدید شکل می‌گیرد.

به‌نظر می‌رسد وصول به هویت جدید برای ما نحوی جلو رفتن و ارتقا یافتن زندگی‌ است. ما توسعه‌ی زندگی را در کسب هویت‌های جدیدتر می‌بینیم. امکان‌های ارتقا یافتن ما در زندگی، همان امکان‌های کسب هویت برای ما هستند. به‌ میزانی که ما قادر به خلق تمایزهای بیش‌تری در زندگی باشیم، یا حتی احساسی اینچنین داشته باشیم، زندگی خود را مترقی‌تر می‌یابیم. ترقی‌خواهی در زندگی اشاره به فرایند نوبه‌نو شدن تمایزها و خلق مستمر هویت‌های جدید دارد.

ترقی یافتن زندگی یعنی همین کسب هویت جدیدتر. به این معنا ترقی یافتن معطوف به هیچ مقصد خاصی نیست؛ بلکه مقصد همین نوبه‌نو شدن و همین کسب هویت‌های جدیدتر است. نقطه ارتقایافتگی خاص و ویژه‌ای وجود ندارد که ملاک تشخیص جلو رفتن یا عقب بودن آدم‌ها باشد. کسب هویت، خود اصالت دارد.

می‌توان اینگونه گفت که ما ترقی را برای بهبود یافتن زندگی نمی‌خواهیم؛ بلکه ما مراقب هستیم که بی‌هویت نمانیم هویت نمانیم، این مراقبت برای بودن در جامعه‌ی امروز ضروری است. مراقبت از این هویت داشتن برای انسان امروز به‌معنای بهبودخواهی نمی‌تواند باشد؛ زیرا ملاکی برای بهتر یا بدتر بودن این یا آن هویت وجود ندارد. چراکه اساساً تمایز سویه‌ای ناظر به غایتی فراتر از خود ندارد. هر چه هست، همین تمایز و به تبع همان هویت است. بیش‌تر از آنکه بهبودی زندگی برای ما مهم باشد، کیستی‌مان برای‌مان مهم است؛ بنابراین ترقی‌خواهی به‌ معنای بهبودخواهی نیست و زندگی ترقی‌خواهانه مساوی با زندگی بهبودخواهانه نیست.

                                                                                                                                     سوره اندیشه؛ شماره 73-72؛ ص 30


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۹
سوره اندیشه

نظرات  (۱)

نسبت به بحث بالا چند سوال پیش میآید. ما به دنبال چه چیز میتوانستیم باشیم که نبودیم؟ به عبارتی این که پیشرفت ما در کسب و مراقبت از هویت است، در مقابل چه چیز قرار دارد؟ آیا هویت در مقابل حقیقت است؟ اصلا هویت چیست که میتواند کسب هدف را هم در زندگی بی معنا سازد؟ آیا مردم قدیم به دنبال هویت نبودند؟ هویت نقشی در زندگی آرمانی ما ندارد؟ وضعیت کسب و مراقبت از هویت را چه میتوان کرد؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی