7) توسعه: سرنوشت مشترک
آیا آرمان توسعه و راه آن جهانشمول است؟
مهدی معافی
توسعه و توسعهیافتگی، یکی از مهمترین دغدغههای دولتها و جوامع محسوب میشود. کشورهای مختلف در سراسر جهان سعی در حرکت سریعتر به سمت این آرمان جهانی دارند؛ آرمانی که مبتنی بر کردن کشورهای توسعهیافته را به عنوان الگو تصور میکند. در این نگاه، توسعه، برنامهریزی توسعه و شاخصهای توسعهیافتگی جهانشمول، آرمان تاریخ و فارغ از ارزشها تلقی میشوند.
از زمان مطرح و اجرا شدن توسعه و برنامهریزی توسعه در جهان سوم توقع این بود که فاصلهی میان غرب و جهان سوم کاهش یابد. اما در دههی 80 میلادی و بعد از گذشت حدود 3دهه از اجرای این برنامهها نه تنها این خواسته محقق نشد، بلکه کشورهای جهان سوم با بحرانها و ناهمگونیهای اجتماعی فراوانی در داخل و بدهیهای خارجی سنگین به کشورهای صنعتی و موسسات بینالمللی و چندملیتی مواجه شده بودند. کشورهایی که به تازگی استقلال یافته بودند، دوباره در حال تبدیل شدن به مستعمرات بانک جهانی و صندوق بینالمللی بودند. همهی این رخدادها، واکنشها و انتقاداتی نسبت به توسعه برانگیخته بود. یک سوی تلاشها (که کمی قدیمیتر بودند) در جهت ایجاد و بدیلهایی برای الگوی توسعهای که غالب بود که شامل نظریات وابستگی، تلاش برای توسعه منطقهای و بومی، توجه به آسیبهای توسعه و محیط زیست بود و سوی دیگر واکنشها نقد مبانی توسعه و نفی اصل آن بود. اینها گاهی توسعه را معادل غربیسازی و ترویج مذهب ساینتیسم و ایمان به تکنیک دانستهاند.
یکی از دعاوی مهم مدرنیته و روشنگری، رهایی از افسانهها و اسطورهها بود و قرار بر این بود که دستیابی به حقیقت ناب از طریق علم و تفکر جدید حاصل شود. برخی منتقدان پستمدرن نشان دادند که نیل به حقیقت و برخی دیگر از دعاوی و مفروضات مدرنیته، خود ریشهای غیرعلمی و غیرتجربی دارند. همهی فراروایتهای مدرن، یک حقیقت محوری و مرکزی را مفروض میگیرند. آیندهی مطلوبی (جامعهی کمونیستی یا جامعهی سرمایهداری لیبرال دموکرات)، را به عنوان غایت جامعه در نظر میگیرند. این حقیقت محوری، هرگز قابل تجربه کردن و اثبات تجربی نیست و نبوده است. در بطن همهی فراروایتهای مدرن،غایتگرایی پیشرفت، مبتنی بر آن حقیقت محوری، قرار دارد که همهی اقدامات را در جهت تحقق آن توجیه و هماهنگ میکند. همهی این فراروایتها، گروهی (بورژواها، پرولتاریا) را به عنوان عامل رهایی بخشی و آزادی در نظر میگیرند و منافع آنها را در جهت تحقق آن خیر عمومی تامین میکنند. مطالعات توسعه هم یک حقیقت محوری دارند و آن فقر و نداری و نیاز به کمک داشتن جهان سوم است. منطق حاکم بر چنین نظریاتی عمیقا غیردموکراتیک است. پرسش اساسی این است که با چه منطقی و چرا باید غایت توسعه را پذیرفت، حقانیت غایت و راه توسعه چگونه اثبات و مشخص میشود.
ممکن است که ادعا شود بر فرض جامعهای آن حقایق محوری و منافع آن گروه پیشرو به عنوان راه رهاییبخشی و آزادی پذیرفت و آن را غایت تاریخی خود قرار داد؛ آیا اکنون توسعه حداقل برای آن جامعه قابل قبول و تحققپذیر نیست. یکی از ایدهها و اعتقادات مدرن، علم باوری و اعتقاد به تبیین جهان بهوسیله علم است. بنابر این باور تصور بر این بود که با علم میتوان زمام تاریخ را در دست گرفت و با کمک علم قواعد حاکم بر تاریخ کشف و جهان را به سوی غایت تاریخ هدایت نمود. این اتفاق در غرب با تصور کشف قواعد تاریخی رخ داد و از توسعهیافتگی از بطن جامعه جوشید. اما ایدهی توسعه در جهان سوم، در دست گرفتن زمام تاریخ بود و نه فهم قواعد حاکم بر آن. آنچه در غرب رخ داد و میدهد، مهندسی گام به گام اجتماعی بود، ولی در جهان سوم ایدهی مهندسی اجتماعی کلان (طراحی جامعه برای آینده) پیگیری میشد. روایت پوزتیویستی از علم که اکنون با نقدهای جاری در فلسفه علم بنیانش فروریخته است، با مشکل مهمی در مهندسی اجتماعی روبرو شد. با فرض آنکه علم بتواند قوانین طبیعت و جامعه را به ما بشناساند، از سیاستگذاری و تجویز ناتوان است. علمی که نمیتواند دربارهی اهداف و ارزشها و خوبی و بدی سخن بگوید، چگونه میخواهد در موضع هدایتگری جامعه بایستد. روایتهای غیرپوزتیویستی از علم هم که دعوی هدایت تاریخی ندارند. آیا معرفتی هم باقی مانده است که به کمک آن بتوان تحقق و اجرای توسعه و برنامههای توسعه را به انجام رساند.
شاید این پرسش مطرح شود که به هر حال توسعه محقق شده است؛ آیا نمیتوان شاخصهای بیطرفانه و عینی برای مقایسهی وضع کنونی جهان تدوین کرد؟ مثلا درآمد سرانه به عنوان یک شاخص بسیار مهم، دچار این اشکال اساسی است که صرفا در ساز وکارها و معادلات بازار سنجیده میشود. جوامعی که به هر دلیلی نخواهند و یا به دلایل تاریخی و فرهنگی و ساختار نظام اجتماعی، مبادلات خود را در چارچوب بازار انجام دهند، در این رتبهبندی در جایگاه پایینی قرار میگیرند. عدهای برای رفع این نقیصه سعی کردهاند که به یا به نحوی این نوع مبادلات را وارد محاسبات کنند و یا با برخی تغییرات ساختاری ، این مبادلات را وادار به انجام شدن در بازار گردانند ( مثلا نظام ثبت معاملات و مبادلات در کشور ما در بنگاهها و دفاتر ثبت اسناد در جهت اجرای مالیات بر ارزش افزوده). اتفاقا این همان عنصر ایدئولوژیک در این شاخصهاست، یعنی کشورها به طرز نامحسوسی باید ساختار سیاسی و اقتصادی خود را به سوی یکی از عناصر بنیادین نظام اجتماعی لیبرال دموکراتیک سرمایهدار حرکت دهند و خود را با بازار آزاد هماهنگ کنند. شاخص فقر، به میزان مصرف بستگی دارد. مقایسه کنید میان نوع فهم از مصرف و از تغذیه میان یک مرتاض هندو و یک فرد امریکایی. شاخصهای توسعهی انسانی، مبتنی بر انسانشناسی مادی و تصور انسان به مثابه آنتروپوس هستند که طول عمر و سلامتی جسمانی را اصلیترین شاخصهای توسعه انسانی میدانند؛ تصوری از انسان که با تصور دینی و شرقی تعارضات جدی دارد. در این شاخصها که غالبا داعیهی عینی و فارغ از ارزش بودن را دارند، ویژگیهای جامعهی لیبرال دموکراتیک سرمایهداری مشهود است و این شاخصها دارای نوعی بار فرهنگی و تاریخی هستند. این نوع شاخصسازی عملا با فراهم آوردن میدانی رقابتی و مقایسهای میان کشورها، به برخی ارزشها اولویت میدهد و آنها را معیار مقایسه قرار میدهد.
در کشاکش مشاجرات بر سر پذیرش و یا عدم پذیرش آرمان توسعه در کشورهای جهان غیرغربی، همهی آنها ناچار به اداره و عمل هستند. شاخصهای توسعه به عنون ملاک و معیار توسعهیافتگی مطرح میشوند و پس از آنکه اغلب کشورها وارد این بازی شدند، نقش خود را ایفا میکنند. کشورها با اندازهگیری این شاخصها با یکدیگر مقایسه میشوند و میان کشورها برای بهبود شاخصها رقابت به وجود میآید. کشورها برای رسیدن به تصویر از پیش تعریف شده، از هم سبقت میگیرند و از تصویر آرمانی ناشی از تاریخ و فرهنگ خود دور میشوند.
سوره اندیشه، شماره 52-53، ص 88
باسلام
مطالب جالبی دارین
عیدتون مبارک و شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)دخت نبی بر شما و تمام شیعیان تسلیت باد.
اگر لایق دیدید به وبلاگ بنده سر بزنید و من رو با نظرات زیبایتان خوش حال کنید.
تبادل لینک هم مایل باشید در خدمتم.